با اجازه از جناب فصیحالزمان شیرازی
همه هست آرزویم که بفهمم این حَشیشی،
ز چه رو در این اداره ز همه گرفته پیشی؟
نشده رئیس اینجا در اِزای کاسه لیسی
که شده رئیش اینجا در اِژای کاشه لیشی
نه به خاطر نبوغش، نه نگاه پُر فروغش
شده این قَدر حقوقش، به دلیل قوم و خویشی
همه هست آرزویم، بروم به او بگویم:
«سخنیست در گلویم، تو شبیه گاومیشی!
چه مدیر ناقلایی! چه ریاست بلایی!
چه سری، دمی، چه پایی! چه سبیلی و چه ریشی!
همه قلع و قمع گشتند و تو قلعه ساز گشتی!
همه کیش و مات ماندند و تو رهسپار کیشی
به لحاظ خُلق و خویت، تو همین مصرع بعدی
نظرم کمی عوض شد. تو همان مصرع پیشی
ابداً! نه خیر! حتماً! بله زودتر! نه هرگز!
چه اوامر عجیبی! چقَدَر روان پریشی!
دگران روند و آیند و تو همچنان رئیسی
همه کار می توانی، همه جا مدیر میشی»
تابستان 90
پینوشت:
روی این وزن و قافیه سهنفری قرارگذاشتیم و شعر گفتیم. برای دیدنِ شعرِ سایر دوستان یعنی مصطفی حسنزاده و رضا احسانپور به پیوندهای زیر رجوع کنید:
بر سفرهام کباب ندارم، شما چطور؟
بعد از غذا شراب ندارم، شما چطور؟
جز نان و ماست یا کَرِه چیزی نمی خورم
چون حقّ انتخاب ندارم، شما چطور؟
شب با خیال تخت، سرم روی بالشست
(با اینکه تخت خواب ندارم) شما چطور؟
پرسیدهای : «حساب ِ تو خالیست یا پُرست؟»
خالیست! چون حساب ندارم. شما چطور؟
استاد نکتههای حکیمانه نیستم
تک جملههای ناب ندارم، شما چطور؟
اسمم نبوده «حاجی» و «آقای محترم»
یا «حضرت» و «جناب» ندارم، شما چطور؟
هرگز به کارهای بدی مثل اختلاس
من قصد ارتکاب ندارم، شما چطور؟
هنگام پخش زندهی اِفشای مُفسدین
اصلاً هم اضطراب ندارم، شما چطور؟
□
وقتی سؤال میشود از من «شما چطور؟»
من غالباً جواب ندارم... شما چطور؟
تابستان 90
مقدمه: این شعر شاید تذکرهی بعضی از اهالی هنر باشد که بدونِ تخصص، به واسطهی زیبایی چهره و رنگِ چشم وارد این عرصه میشوند و رهِ صد ساله را یکشبه طی میکنند...
هر کسی که نمرهاش تک میشود
بیخیال کسب مدرک میشود
همدمش سیگار و فندک میشود
مدتی در سیرک دلقک میشود
بعد چون از آن مکان دک میشود
در خیابانها مترسک میشود
در پیِ توزیعِ پوشک میشود
یا که کارش پخت اسنک میشود
□
ناگهان یک لحظه برفک میشود
بختِ او یکهو مبارک میشود
چون دماغش ریز و کوچک میشود
صورتش مثل عروسک میشود
مشقلیخان بود، بابک میشود
آبجیاقدس بود، پوپک میشود
لوبیا میریزد و جک میشود
مجری برنامه کودک میشود
کار و بارش عینِ غلتک میشود
چون اگر وبلاگِ او هک میشود
صاحب وبسایت بیشک میشود
بعدها خوانندهای تک میشود
اهل ساکسیفون و تنبک میشود
کارهایش هی پلیبک میشود
سیدیِ آثارِ او پَک میشود
نام او هم روی آن حک میشود
عطسههایش هم پیامک میشود
صاحبِ دفتر وَ دستک میشود
بانک پیشش عین قلک میشود
هرچه اغلب اندکاندک میشود
نزدِ او مانندِ موشک میشود
□
بعدها فرزند او تک میشود
بیخیال کسب مدرک میشود ...
زمستان 90