.

.

.

.

نمی دونم

نمی دونم نبودت سهم قلبم

دقیقاً از چه روز و ساعتی شد

فقط می دونم از روزی که رفتی

تموم خاطراتم خط خطی شد

 

جدا شد دستم از دستت، تو رفتی

همه روزای هَفتَم مثل هم شد

دلم لرزید و دور از تو تَرَک خورد

بنای روزگارم اَرگ بم شد

 

نمی دونم هزار و سیصد و چند

نمی دونم که چی شد یا چرا شد

کدوم از روزهای هفته بود و

چه جوری دستم از دستت جدا شد


سروده ی 1389

په نه په

بگذار قلم را به غزل بسپارم
شاید گره ای باز شود از کارم
پرسید مگر تو هم غزل می گویی؟
گفتم په نه په فقط رباعی دارم

اِشاراتِ علمی در برخی از متون کهن پارسی

بعضی از متون کهن پارسی مثلِ ترانه­ ی «یه توپ دارم قِلقِلیه...»، تصنیفِ «اَتَل مَتَل توتوله» و غیره، که بخشی از کودکی ما را تشکیل می دهند، گذشته از جذّابیت های ادبی­شان، دارای اِشارات علمی زیبایی هستند که نیاکان ما، هزاران سال پیش(یعنی تقریباً در زمان کورش کبیر) با نبوغ بالای خود توانسته بودند به بسیاری از اِکتشافات علمی غربی­ ها دست پیدا کنند. امّا چون بیم آن را داشتند که در حمله ها و غارتگری هایی که بعداً برای ما پیش آمد نوشته های شان نابود شود، آنها را در غالب ترانه های جالبی منتشر نمودند و کودکان و بچه های ما سینه به سینه و دهن به دهن آنها را به نسل امروز رساندند. امّا این اشارات از چشم صاحب نظران پنهان بود تا اینکه نگارنده تصمیم به پژوهشی علمی در این خصوص گرفت و نگارنده توانست از این راز بزرگ پرده بر دارد. در ادامه به برخی از این اکتشافات اشاره خواهد شد.


در ادامه:

یه توپ دارم قِلقِلیه...

این ترانه یکی از زیباترین ترانه های کودکانه است که هرچند سراینده ی آن ناشناخته باقی مانده است، امّا نگارنده حدس می زند تاریخ سرایش آن به حدود دو هزار سال پیش برگردد.

یه توپ دارم قِلقِلیه: توپ در این مصراع نمادِ کره ­ی زمین است و شاعر با بیان قِلقِلی بودن توپ، در واقع به کروی بودن زمین اشاره کرده است.

می زنم زمین هوا میره: شاعر در اینجا اشاره­ ی لطیفی به مسئله­ ی برخورد (Collision) دارد و اگر بخواهیم دقیق تر این موضوع را بررسی کنیم نوع خاصّی از برخورد که در آن اتلاف انرژی نداریم، مدّ نظر است، یعنی برخورد الاستیک کامل! ضمناً شاعر به صورت جنبی به مسئله­ ی پایستگی تکانه (Momentum) نیز اشاره کرده است. جالب است بدانید که شاعر هزاران سال قبل از گالیله دارد به تمام این موضوعات اشاره می­ کند. بعید نیست که گالیله هم متأثر از این قسمتِ شعر (می زنم زمین هوا میره) توپی را از بالای برج پیزا رها کرده باشد.

نمی دونی تا کجا میره: در این قسمت شاعر سرعت فرار را مدّ نظر داشته است و توپ را با سرعت فرار از جوّ زمین خارج کرده است. این موضوع به وضوح نشان می دهد که هزاران سال پیش ما به تکنولوژی پرتاب موشک و ماهواره دست یافته بوده ایم. امّا نکته­ ی جالب دیگری که در همین مصراع نهفته است عدم اطلاع شاعر از مکان توپ است. او با این حرف می خواهد به عدم قطعیت هایزنبرگ اشاره کند و می گوید وقتی سرعت توپ را به دقت اندازه بگیریم دیگر نمی دانیم که توپ دقیقاً کجاست. چه خوب است که ما از مجامع جهانی بخواهیم که «اصل عدم قطعیت هایزنبرگ» را به «اصل عدم قطعیت قِلقِلی» تغییر نام دهند.

من این توپو نداشتم، مشقامو خوب نوشتم: در این قسمت، شاعر ضمن اشاره به ضرورت پرداختن به تعلیم و تربیت، می خواهد بگوید که علم تنها فعالیت های تجربی نیست. بلکه کارهای تئوریک نیز باید پا به پای آزمایش ها و فعالیت­ های تجربی در نظر گرفته شوند.

بابام بِهِم AD داد: همان طور که می دانید ما دوجور جریان به نام های AC و DC داریم. امّا همان طور که از این مصراع مشخص است، در زمان شاعر نوع پیشرفته تر و بهتری وجود داشته است که به آن AD می گفته اند و برخی از پدران به عنوان هدیه در اختیار فرزندان خود قرار می داده اند.

یه توپ قِلقِلی داد: در بخش پایانی شعر هم، شاعر مجدّداً بر کُروی بودن زمین تأکید می کند!

 

اَتَل مَتَل توتوله

این تصنیف را می توان مانیفست ذرّات بنیادی در نظر گرفت. البته این موضوع پیش از آنکه نگارنده به بررسی دقیق این تصنیف بپردازد بر همه­ ی پژوهشگران پوشیده مانده بود و اکنون از این راز پرده برداشته خواهد شد.

اَتَل مَتَل توتوله: در این قسمت شاعر با زبانی نمادین و سمبولیک به سراغ ذرّات زیراتمی رفته است. «اَتَل» همان اِلکترون است، «مَتَل» همان پروتون و «توتوله» هم همان نوترون. نکته­ ی جالب این است که شاعر به ترتیبِ افزایشِ جرم از این ذرّات نام برده است و به صورت غیرمستقیم می خواهد به باردار بودن الکترون و پروتن نیز اشاره کند.

گاو حسن چه جوره؟ : گاو حسن نماد انرژی می باشد و شاعر با یک استفهام انکاری قصد داشته است که مسئله­ ی پایستگی انرژی را مطرح کند.


متأسفانه ادامه­ ی این شعر دارای کلمات غیرقابل پخش می باشد، بنابراین از آوردن ادامه ­ی شعر معذوریم. امّا خیلی حیف شد چون در ادامه­، شاعر به توضیح فِرمیون­ها و بوزون­ها می پردازد و حتّی کوارک ها را تقسیم بندی می­کند.

 

ده، بیست، سی، چِل

این ترانه­ ی محلّی که «ده، بیست، سی، چِل» نام دارد. از این قرار است:

ده، بیست، سی، چِل

پنجاه، شصت

هفتاد، هشتاد، نود، صد

سراینده­ ی این ترانه، احتمالاً یک ریاضی­دان بزرگ بوده است و در زمینه­ ی نظریه­ ی اعداد، پژوهش می کرده است. او در این ترانه به «بخش پذیری اعداد بر ده» می پردازد و تمامی مضاربِ 10 که کوچکترمساویِ 100 هستند را نام می برد.

 

دستمالِ گمشده

ترانه­ ی «دستمال گمشده» یکی از ترانه­ های فلسفی می باشد که در آن به یکی از مسائل عمیق فلسفی که امروزه در فلسفه­ ی ریاضی نیز دارای کاربرد است، اشاره شده است. اصل ترانه به این صورت است:

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده

سواد داری؟

نچ... نچ...

بی سوادی؟

نچ... نچ...

پس تو خر منی!

همان طور که ملاحظه می کنید شاعر به صورت نمادین به گم شدن یک دستمال زیر درخت آلبالو اشاره می کند و از شخصی سوال می کند که آیا سواد داری؟ وقتی که شاعر با جواب منفی روبرو می شود، نقیض سوالِ اولش را می پرسد، شاعر که بر اساس قاعده ­ی «جمع نقیضین محاله!» انتظار دارد این بار با پاسخ مثبت روبرو شود، وقتی مجدّداً پاسخ منفی می شنود، عصبانی می شود و آن شخص را خرِ خود در نظر می گیرد. این برخورد شاعر نشان می دهد که او بر روی مسائل فلسفی تعصّب ویژه­ ای داشته است و ضمناً از مخالفان سرسخت مکتب شهودگرایی در ریاضیات بوده است.