.

.

.

.

سرگذشت

بس که زیر دست و پا لگد شدیم / عاقبت کمی بلند قد شدیم


ساکت و کسالت آور و دراز / مثل فیلم های مستند شدیم


بعد از آنکه سالها به شوق ماه / در خلیج فارس جزر و مد شدیم،


موجمان فرو نشست و ناگزیر / مثل آب های پشت سد شدیم


فکر ماه از خیالمان نرفت / در پی تلسکوپ و رصد شدیم


دور از تمام مردمان شهر / همنشین عقرب و اسد شدیم


بعدها ز بی کسی در آمدیم / بس که توی فیس بوک اَد شدیم


زندگی شبیه گرگ بود و ما / در برابرش چو دیو و دد شدیم


ما برای اینکه زندگی کنیم / صد هزار تا کلک بلد شدیم


جبر بود زندگی ولی دریغ! / اختیار داشتیم و بد شدیم


در تمام عمرمان خدا ز ما / هی گرفت امتحان و رد شدیم


گرچه خوب نیست گفتنش ولی / آنچه هیچ کس نمی شود شدیم


سالها گذشت و روزگار گفت: / یکهزار و سیصد و نود شدیم


نوروز نود