دلی دارم که بیمارست، حرفت را نمی فهمد
تو این حرفت دل آزارست، حرفت را نمی فهمد
صدایش می زنی امّا نمی آید از او پاسخ
گمانم زیر ِ آوارست، حرفت را نمی فهمد
تمام ِ حرف هایت را به او گفتم ولی دیدم
که او آنسوی ِ دیوارست، حرفت را نمی فهمد
خودم هم خوب علّت را نمی دانم ولی گویا
دلم جایی گرفتارست، حرفت را نمی فهمد
تو گویا حکم ِ آزادی برای ِ قلبم آوردی
ولی او بر سر ِ دارست، حرفت را نمی فهمد