.

.

.

.

رنج‌نامه‌ی یک پشت کنکوری

مثل چندین جنگ تحمیلی گذشت

آنچه در دوران تحصیلی گذشت   

 

دوستانم درس می‌خواندند و من

فکر می‌کردم به یک کار خفن   

 

دوستانم حرف سنگین می‌زدند

دم به دم، برپا و بنشین می‌زدند   

 

عاقبت از بس که هی برپا شدند

نور چشمان معلم‌ها شدند   

 

در علوم تجربی وارد شدند

عشقِ گاز و مایع و جامد شدند

 

در زبان فارسی دانا شدند

جزءِ نزدیکان مولانا شدند

 

شک ندارم عین سعدی می‌شوند

حافظ و عطار بعدی می‌شوند

 

من ولی اکسیر بر مس می‌زدم

جای درس و مشق، هی پِس می‌زدم

 

بی‌خیالِ شیمی و جغرافیا

بود کارم پانتومیم و مافیا

 

هر که چون من بی‌خیالی می‌کند

سیم‌هایش اتصالی می‌کند

 

هی نخواندم درس و چشمم کور شد

سد راهم عاقبت کنکور شد 

 

منتشر شده در شماره‌ی مهر 91، نشریه‌ی رشد جوان