با اجازه از پروین اعتصامی
قلچماقی نخبهای را دید و دستش را گرفت
گفت: این دست است آقا، دستهی ساتور نیست
گفت: دانشجو! چرا مزدور آمریکا شدی؟
گفت: هرکس انتقادی کرد او مزدور نیست
گفت: اینجا هیچ اشکالی ندارد انتقاد
گفت: پس آیا کسی در خانهاش محصور نیست؟!
گفت: این چیزی که میگویی غرضورزانه است
گفت: دیدی انتقادی ساده هم مقدور نیست
گفت: باید آورم مأمور و دربندت کنم
گفت: دانشگاه جای افسر و مامور نیست
گفت: تا آید حراست داخل مسجد بمان
گفت: مسجد جایگاه مردم ناجور نیست
گفت: مستی زان سبب هی حرفِ بیخود میزنی
گفت: آن هم علتش چیزی به جز کافور نیست
گفت: گویا نوری از ایمان نداری در دلت
گفت: ایمان هست اما هالهای از نور نیست
گفت: مجبوری مطیع حرف های من شوی
گفت: در «اندیشهی 2» آدمی مجبور نیست
گفت: خواهی دید وقتی میروی بالای دار!
گفت: باشد، خون ما رنگینتر از منصور نیست
چندماهی میشود که من و سعید در برنامهی سهشنبههای اینجا شب نیست در رادیو جوان، آیتمی به نام «فیالبداهه» داریم. سردبیر برنامه دوست طنزپرداز عزیز مهدی استاداحمد است.
برنامه سهشنبهها 0 تا 2 بامداده که آیتم ما معمولاً حوالی 00:20 بامداد پخش میشه.
بعضی از این آیتمها با یک نمونه از شعرهای خوانده شده:
1- دوستی
این دغل دوستان که می بینی
مگسانند گرد شیرینی
همگی بهترند از آنکس
که کند پشت سر سخن چینی
2- پرواز
سفرهای اداری کیف دارد
سفر از نوع کاری کیف دارد
برای دیدن حال فقیران
هواپیماسواری کیف دارد
3- برچسب
بسکتبالیست هستی
انتگرالیست هستی
استقبالیست هستی
چون توی لیست هستی!
4- درس خوندن
تو که از مدرسه و درس فراری باشی
رسد آن روز که رانندهی گاری باشی!
5- همکاری
تا توانی دلی به ست آور
همسر خوشگلی به دست آور
بعد در طول زندگی کمکم
بچهای فسقلی به دست آور
6- هنر
یاد باد آنکه هنرمند خوشاخلاقی ماند
آخر عمر سه تا قسط از او باقی ماند!
7- خونه
هر کسی از خانهی خود دور گشت
همدم او منقل و وافور گشت
8- مطالعه
من چقد خوشحالم تو کتاب میخونی
از چشات معلومه همه چی میدونی
9- شادی
آهسته نان خشکی از راه دور آمد
در کمپ تیم ملی حس غرور آمد!
10- رایانه (با حضور افتخاری مجید طلایی :)
دلخوشم تنها به این رایانههای مختصر
کاشکی رایانهام آپ دیت میشد زودتر
تقدیم به اهالی زر و زور و تزویر، با احترام
الهی دوغتان حاضر! کباب برگتان کافی
یکی هم پیشتان باشد به منظورِ غزلبافی
الهی دست کِرم از دامن دندانتان کوته!
و باشد در دهانهاتان همیشه جای تُف تافی
الهی پولتان از روی پاروها رود بالا
و با آن پولها یک روز بگشایید صرّافی
الهی راست باشد آنچه می بندید بر قرآن
و در اوج تواتر آنچه می جویید در کافی
الهی امرتان معروف! الهی نهیتان منکر!
الهی حکمتان حاکم! الهی نفیتان نافی!
مبادا رَخشتان چرخی زند در کوچهپسکوچه
مبادا گوشهی سیمرغتان روزی شود قافی
مبادا تب کند فرزندتان روزی، که میترسم
بیاید روی لبهای شما هم ذکر «یا شافی»
ارادتمندتان هستیم تا جان در بدن باشد
چُنانکه مردم لیبی ارادتمند قذّافی
خلاصه اینکه خوش باشید تا فردا، همین فردا!
شما آنروز میدانید و سوراخ کف صافی
1390
محتشم از واقعهی کربلا
مرثیهی غصه و غم گفتهاست
شکوه ز بیدادِ فلک کردهاست
یکسره از ظلم و ستم گفتهاست
با دل صدپاره و چشمان تر
از عطش اهل حرم گفتهاست
چند غزل از غم تنهاییات
با عرقِ شرمِ قلم گفتهاست
اینهمه گفتهست ولی باز هم
هرچه بگوید ز تو کم گفتهاست!
محرم1391
::
فایل صوتی دو شعر اخیر وبلاگ، که در برنامهی «اینجا شب نیست» رادیو جوان خوانده شدهاست: اینجا کلیک کنید.