.

.

.

.

بر سر ِ دار

دلی دارم که بیمارست، حرفت را نمی فهمد 

تو این حرفت دل آزارست، حرفت را نمی فهمد 

صدایش می زنی امّا نمی آید از او پاسخ 

گمانم زیر ِ آوارست، حرفت را نمی فهمد  

تمام ِ حرف هایت را به او گفتم ولی دیدم 

که او آنسوی ِ دیوارست، حرفت را نمی فهمد 

خودم هم خوب علّت را نمی دانم ولی گویا 

دلم جایی گرفتارست، حرفت را نمی فهمد 

تو گویا حکم ِ آزادی برای ِ قلبم آوردی 

ولی او بر سر ِ دارست، حرفت را نمی فهمد

نظرات 6 + ارسال نظر
عابد جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:53

سید جان بسیار زیبا بود!حالم رو عوض کردی!

بهسان شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:49

فقط گفتم بدونی که من سر میزنم،،،شعر هم دوست داشتم

اشکان یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 http://tashkan.blogspot.com/

اگر جای حلاج بر دار نیست
چرا عشق ازو دست بردار نیست؟؟

[ بدون نام ] یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:55

بسیار زیبا بود
فقط در مصرع دوم بازنگری کنید
یک جوری است!
به ذهنم می رسد: کدام حرف؟

می تواند مثلا:
که حرفت بس دل آزار است حرفت را نمی فهمد
باشد

با عرض پوزش!

بله شاید حق با شماست
اما این شعر درواقع در پاسخ حرف های دوستی سروده شد

ابوذر یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:11

منم فکر می کنم مصرع دوم اگه مثلا به جای تو،چو باشه راحت تر خونده بشه "چو این حرفت دل آزارست، حرفت را نمی فهمد"
البته نظری ست صرفا !

قربون نیر الله یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:37

این شعر اونقدر قشنگه که اگه بار ها و بار ها بخوانمش بازم به نظرم بی نظیره!!!!!!!!!!!!

جدی میگی؟
خودم خیلی خوشم نمیاد :)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد