نویسنده : سعید طلائی
تاریخ : یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۲


قول دادی مملکت را چون گلستان می کنی

هر چه با ما این نفرموده شما آن می کنی

سفره ی ما را که در آن نیست چیزی جز کپک

از کپک ها پاک کرده توی آن نان می کنی

چون پرستیژ ریاست ،آبروی ملت است

موی خود را گاه فر گاهی پریشان می کنی

گفته ای چندی است بر مردم ستم ها رفته است

این ستم ها را تو می آیی و جبران می کنی

چون "بهار" امروزه رمز فتنه ای پیچیده است

کارهای مختلف را در زمستان می کنی

قیمتِ روز پرایدِ صفر مثل زانتیاست

قیمت آن را دوباره مثل پیکان می کنی

ران مرغ از جان انسان ارزشش پیشی گرفت

گفته ای فکری به حال قیمت ران می کنی

مشکل ران را که حل کردی کمی تا قسمتی

بعد هم فکری به حال شان انسان می کنی

نیست آزادی بجز برجی و استادیومی

صورتی دیگر از آزادی نمایان می کنی

کشور ما مثل سومالی شده از هر نظر

کشور ما را دوباره مثل ایران می کنی

گشته این مدت دهان ملت ما آسفالت

دلخوشم می آیی و آن را اتوبان می کنی

عکس و فیلم و غیره رو کردن از این و آن بد است

عکس و فیلم و غیره را یک گوشه پنهان می کنی

هر وزیری لااقل یک سال می ماند وزیر

با مدیران مشورت تا حد امکان می کنی

کار ما نسل جوان امروزه ول چرخیدن است

چاره ای بر مشکل کار جوانان می کنی

ما به غیر از نفت ،بیش از صد هنر داریم پس

صادرات غیر نفتی را دو چندان می کنی

روستای ما چه کم دارد خدایی از کرج

مرحمت فرموده و آن را هم استان می کنی

گفتم آخر از کجا معلوم کاری می کنی

رو به من کردی قسم خوردی به قرآن می کنی

پس کجا قایم شدی آخر چرا این قدر پس

کاندیدا بودنت را دیر اعلان می کنی؟؟؟

موضوعات مرتبط: شعر