که گفتی به جای گرین، ویچ داشت
رخش پر زگیل و پر از آبله
سیه چردهتر از جناب پله
به صورت دماغی چو منقار داشت
به جای زبان، در دهان مار داشت
خلایق هراسان که آن بیحیا
نگیرد کسی را به دام بلا
به جز آن جوان جگر سوخته
نشد کس پی این پدر سوخته
"یکی از بزرگان اهل خرد"
بر آن شد جوان را نصیحت کند
به تندی چنین گفت:فرجام کار
نبینم برایت به جز رنج و عار
چه میخواهی از اژدهای مخوف
از آن ماه دائم میان خسوف
اگر میل گل در سرت داشتی
چرا بذر کنگر به دل کاشتی؟
تو را حاصلی نیست از این سلوک
کمی فکر کن جاهل کله پوک
جوانک به او گفت:من جاهلم؟
نه جانم من از هر جهت عاقلم
اگرچه که دلدار بیزینت است
بداخلاق و بدکار و بدطینت است
ولی در عوض شهرت و مکنتش
بچربد به آن ظاهر نکبتش
نه در بند وضعیت ظاهرم
که من عاشق دختری تاجرم
اگر دل سپردم به رفتار دوست
تمام حواسم به اموال اوست
#رضی_صائب
گرین:سبزه. چمن
ویچ: مرداب. باتلاق نمک زار