یکی دلبری در گرینویچ داشت
که گفتی به جای گرین، ویچ داشت
رخش پر زگیل و پر از آبله
سیه چرده‌تر از جناب پله
به صورت دماغی چو منقار داشت
به جای زبان، در دهان مار داشت
خلایق هراسان که آن بی‌حیا
نگیرد کسی را به دام بلا
به جز آن جوان جگر سوخته
نشد کس پی این پدر سوخته
"یکی از بزرگان اهل خرد"
بر آن شد جوان را نصیحت کند
به تندی چنین گفت:فرجام کار
نبینم برایت به جز رنج و عار
چه می‌خواهی از اژدهای مخوف
از آن ماه دائم میان خسوف
اگر میل گل در سرت داشتی
چرا بذر کنگر به دل کاشتی؟
تو را حاصلی نیست از این سلوک
کمی فکر کن جاهل کله پوک
جوانک به او گفت:من جاهلم؟
نه جانم من از هر جهت عاقلم
اگرچه که دلدار بی‌زینت است
بداخلاق و بدکار و بدطینت است
ولی در عوض شهرت و مکنتش
بچربد به آن ظاهر نکبتش
نه در بند وضعیت ظاهرم
که من عاشق دختری تاجرم
اگر دل سپردم به رفتار دوست
تمام حواسم به اموال اوست
#رضی_صائب

 


گرین:سبزه. چمن

ویچ: مرداب. باتلاق نمک زار

 

چه کسی پنیر قورباغه را به گوسفند داد؟

آپلود عکس

 

معرفی کتاب "چه کسی پنیر قورباغه را به گوسفند داد؟" در سایت انتشارات کتاب نیستان

 

http://neyestanbook.com/fa/?p=6643

 

.

عقل نمی‌خواهم ای جماعت عاقل
آدم بی‌عقل به ز آدم بی‌دل
واعظ مجلس به جای موعظه‌ای نو
شربت لیمو بده نه زهر هلاهل
نیست چراغی در این سراچه تاریک
oh dear me please light a candle
(محض ریا بود بیت قبلی بنده
تا مثلا پز دهم به مدرک تافل)
عقل‌گرایان همیشه مسئله سازند
دل‌شدگان می‌کنند حلّ مسائل
گر بشود چشم و چار قلب تو روشن
پیش تو کم آورد تلسکوپ هابل
گفت حکیمی که وزن شعر شما چیست
مفتعلن فاعلات مفتعلن فل
دود کن اسپند قبل اینکه بخوابی
چون که حسودی کند به شعر تو بیدل

برو

آمدی جانم به قربانت ولی حالا برو

با وفا لطفی کن و الساعه از اینجا برو

نوش‌دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

تا که رستم را نکشتی از دیار ما برو

آمدی تا از نداری‌ها به دارایی رسیم

خوب خدا را شکر حالا که شدی دارا برو

ما نگفتیم و نمی‌گوییم زخمی خورده‌ایم

خوب می‌دانی چه‌ها کردی دراکولا برو

از چراغ بی‌بخارت هیچ غولی برنخاست

ای علاءالدین تو هم مثل علی‌بابا برو

هر چه خوردی نوش جانت سفره‌مان هم مال تو

گرچه داری بیش از اینها اشتها اما برو

تقدیم به...

«یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود»

یا دست کم اجازه نده فتنه گر شود

 

شهرت طلب شوند گدایان بی حیا

لطف زیاد موجب این درد سر شود

 

شهرت چو کیمیاست که وقتی اثر کند

آهن قراضه هم رده ی سیم و زر شود

 

آن جوجه ای که دانه خور آشیانه بود

کم مانده بود مدعی بال و پر شود

 

بس نکته غیر ریش و ادا لازم است تا

«مقبول طبع مردم صاحب نظر شود»

 

خوب است قبل از آنکه گدا معتبر شود

از سرنوشت شوم خودش با خبر شود

 

شاید به لطف ایزد منان از این به بعد

آن شیر خام خورده کمی پخته تر شود

چهارشنبه سوری

بوی ترقّه می‌دهد طرّه‌ی مرگبار تو

گوش فلک دریده از شدت انفجار تو

 

ای که به زیر پای من بمب حواله می‌کنی

حادثه‌ساز می‌شود شوخی ناگوار تو

 

راه عبور کوچه را از دو جناح بسته‌ای

حال بگو چگونه من رد شوم از کنار تو

 

ای که هدف گرفته‌ای چشم و دماغ و گوش را

من چه کنم در این مکان تا نشوم شکار تو

 

موشک دودزا تویی، شعله‌ی اژدها تویی

خسته تمام کوچه از دود و دم و بخار تو

 

فرض که بنده نیمه شب بمب و ترقه در کنم

زهره ترک نمی‌شود عمه‌ی گلعذار تو؟

 

سقط جنین اگر کند پیرزن محله‌مان

وای ز خشم پیرزن، وای به روزگار تو

 

"هرچه کنی به خود کنی، گر همه خوب و بد کنی"

پس نشود که عاقبت تلخ شود بهار تو

 

,

شازده کوچولو از روباه پرسید: به نظرت چی‌کار کنم که مجبور نشم بپرسم چی‌کار کنم؟
روباه گفت: این دفعه سوال سختی ازم پرسیدی و جوابی برات ندارم. پیشنهاد می‌کنم سوالت رو از دکتر شریعتی بپرسی.
شازده کوچولو سوالش رو از دکتر شریعتی پرسید. دکتر جواب داد: این روزها مردم اعتقادی به دکترها ندارند و به کمتر از پروفسور قانع نیستند، برو پیش پروفسور سمیعی.
پروفسور سمیعی مکثی کرد و گفت : بهتر نیست برا این دست از سوال‌ها بری سراغ احمد شاملو؟
 شاملو نگاهی به شازده کوچولو انداخت و گفت: تا کوروش کبیر هست، من حرفی برای گفتن ندارم.
 کوروش کبیر به شازده کوچولو گفت: من یک کتیبه  دو وجبی دارم که پشت و رو و زیر و بالاش ترجمه شده. اونو از وسط بشکون اگر چیزی توش بود ترجمه کن، شاید به کارت بیاد ولی اگر نظر منو بخوای، یک سر برو پیش...
شازده کوچولو که دیگه به غلط کردن افتاده بود با خودش فکر کرد اگر از اول سوالی نمی‌پرسید، اینقدر هم دردسر نمی‌کشید.
اون حالا فهمیده بود چی‌کار کنه تا مجبور نشه بپرسه چی‌کار کنه! کافی بود ساکت سر جاش بشینه.

 

ون

ون ها به صف هستند تا ما را بگیرند
هر آدمی رد شد از اینجا را بگیرند

دستورشان این است مردان را ببندند
ماموریت دارند زن ها را بگیرند

باید برای عبرت شخص مجرد
هر کس تردد کرد تنها را بگیرند

دارا که دارا بود، سمتش هم نرفتند
در جستجو هستند سارا را بگیرند

یوسف که آقازاده ای پاک و نجیب است
شاید به جای او زلیخا را بگیرند

شاید اگر ظرفیّت ون بیشتر بود
اصرار می کردند دنیا را بگیرند

من بی حجاب و این غزل بی بند و بار است
باید که ون ها زودتر ما را بگیرند
ر.ص

بی تعارف با منتظران اسفند94

گر رای بیاری و به دادم برسی

کمپین حمایت از تو را می سازم

 

گر رای نیاری و به دادم برسی

کمپین صیانت از تو را می سازم

 

گر رای بیاری و به دادم نرسی

کمپین شکایت از تو را می سازم

 

گر رای نیاری و به دادم نرسی

کمپین فراغت از تو را می سازم

و

سکوت کردی و من اعتراف آوردم
برای سقف اتاقت شکاف آوردم

تو و گرسنگی و شام آخرت، هیهات
غذا نبود و فقط بند ناف آوردم

قدم قدم نفست سرد می شود انگار
بیا بیا که برایت لحاف آوردم

برای فتنه شدن یک اشاره کافی بود
تلنگری زدم و انحراف آوردم

سکوت مصلحتی هم به درد خواهد خورد
ببین برای زبانت غلاف آوردم

شنیده ام که سرت تیر می کشد از درد
برای درد سرت هم شیاف آوردم

دوباره رابطه ها شکل تازه می گیرد
برای رابطه ها تلگِراف آوردم