.

.

.

.

چه شبی هم شده‌است!

به پیشگاه مولاعلی


شب قدر است و خدایا چه شبی هم شده‌است

رمضان است، ولی مثل مُحرّم شده‌است


چه کسی رفته که با رفتن او قلب زمین

زخم برداشته و تشنه ی مرهم شده‌است؟


چه کسی رفته از این شهر که با رفتن او

کوفه دلگیرترین نقطه ی عالم شده‌است؟


چه کسی رفته که تقویم، نشسته‌ست به سوگ

چه کسی رفته که شهر آینه ی غم شده‌است؟


به چه امّید بیایند ملائک به زمین

عرش، خود خانه ی یک روح معظّم شده‌است


شب قدر است و کسی قدر علی را نشناخت

شب قدر است و خدایا چه شبی هم شده‌است!


رمضان 1390

نظرات 13 + ارسال نظر
بتی پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:25

کوفه دلگیرترین نقطه ی عالم شده است ...

محمود پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:49

خیلی عالی بود سید
مرسی

س.آنت شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 http://www.ffanouss.blogfa.com

قشنگ بود...

ملا لغتی یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:03

گر نظر نیست مهم برای شما
گو که ما هم نظر ندهیم

نقد تلخ است و تلخی ان
چون هلاهل به شعر تو نزنیم

نه بخوانیم شعرهای شما
نه بر ان نقد شاعرانه کنیم

تا که خوش امد شما باشد
هی بر ان سوت و کف بزنیم

می شه خودت رو معرفی کنی؟ :)

ملا لغتی دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:07

حالا که جواب نمیدی :

تورا از بس که عاشق افریدند
گمان کردی شقایق افریدند
تنی ازاد و قلبی در اسارت
خلایق هر چه لایق افریدند

رمیده دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:33 http://bi-vazni.blogfa.com/

زخمی که درمان ندراد

رازناک سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:29 http://raznak.blogfa.com

نامه جرم مرا روز جزا باز نکن...
من به امید عطای تو خطا کار شدم...

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:02

یبل

کیارش جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:19

مرسی. :)

کیارش جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:21

راستی طراحی وبلاگ خیلی قشنگ شده. میگن خوش تیپی بد دردیه! :))

قربانت

ملا لغتی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:50

شبی در مقام سیاحت در رکاب سید به مصلی اعظم رفته بودیم پس از فراغت از صوم ، به اشارت سید به سوی شبستان رفتیم و عبادت را با صلات خواستیم به اکمال برسانیم . از سه گانه فارغ شدیم و خواستیم برعزم چهارگانه همت گماریم که در این اثنا نظر ملا (ملالغتی ) بر کیفی بلاصاحب التفات کرد شکی گذشت که این کیف از ان صاحبدلی باشد گویا سید را نیز در درون بر این نظر اتفاق امد اما ان نیت را از توجه ملا پنهان داشتی .چون از چهارگانه فراغت حاصل شد، ملا به تعقیبات مشغول شد و سید با الت محاوره زمانه (موبایل) شروع به تکلم در باب مسافرت غریب الوقوع به بلاد کفر به جهت انجام پاره ای امور مربوط به ترویج علم نمود ....القصه به وقت خروج از شبستان ملا و سید دو موزه بلاصاحب جلوی درب خروج روئیت نمودند ،در ان مقام بود که ملا را حالتی دگرگون پدید امد سید نیز به واسطه روشن ضمیری و طهارت درون
گویی پاره ای مکنونات بروی عیان امد که تاب از کف بداد و هر دو ایشان را حال خوش شد زیراکه صاحب کیف همان راکب موزه شد و تا ان دو به خود امدند که دست ارادت بر دامن ان مرد زنند و جبین خاکساری بر استان او بسایند او از نظر ایشان محو گشت و راه دید ملا و سید به بیراهه کشید ملا و سید از عظمت حادثه ،شهقه ای زدند و مدهوش بر زمین افتادند ،لختی گذشت چون بیدار شدند فریاد ها زدند و ناله ها کردند از فرغت ان مرد غایب ،چندانکه جماعت مسجد که به نظاره ایستاده بودند بر حال ایشان بسیار گریستند ....
انچه در این باب امد من باب تذکار و یاداوری بود که تا پیش از ان ،این داستان سری بود بین ملا و سید و خدای ایشان و چه باشد که غیر را از ان فایدتی حاصل نیاید .تمت

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:48

احسنت

امید عاشق esn چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 00:21

شب قدرست خدایا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد