اگه حس کرده بودی حسمو حست عوض می شد

برای حس من احساسِ حست ، بی غرض می شد

 

بیا با حسِ من حس کن که احساسم چه حساسه

بیا حس کن که حسِ من دچار حسِ وسواسه

 

همه ش حس می کنم حست یه حسِ تازه پیداکرد

همون حسِ غریبه بستۀ احساستو واکرد

 

همه ش حس می کنم حست به احساسم کلک می زد

با اون حس غریبه خنده های  مشترک می زد

 

از اون روزی که اون حسِ غریبه حسو می فهمه

دیگه فهمید حسِ من که احساست چه بی رحمه

 

چه بی حس رد شدی از من مگه ریل قطارم من؟

برو گم شو که بعد از تو یه حسِ تازه دارم من

 

برو گم شو که این احساسِ تو ، یه حسِ ناجوره

به من چه چشم تو زاغه؟ به من چه موی تو بوره؟

 

حالا که من دیگه حسی ندارم ، گم شده حسم

حالا که بی خیالِ هیکل و تیپ و مُده حسم

 

توی کله ت چی بود وقتی که رفتی؟هان !چی حس کردی؟

تو که حرفای بی احساس گفتی ، فس و فس کردی

 

 

 

اگه حس می کنی بادِ غرورت کم شده ،خوبه

اگه اون حسِ ناجورت دیگه آدم شده خوبه

 

نمی خواد باز بگی حسِ منو حس می کنی بازم

مث لاستیک پنچر داری فس فس می کنی بازم

 

اگه حس می کنی حسم واسه احساسِ تو حس نیست

بگیر دستِ منو حس کن که حسِ من وایرلس نیست

 

که با این حسِ تازه ت تازگی ها خیلی درگیره

یه حسی داره که مثلِ نخِ جوراب در می ره

 

یه روز که رفتن احساستو حس کرده بود من

مثِ اسپیکرای کهنه  خس خس کرده بودم من

 

حالا که این ترانه پر شد از احساس بردارش

نه توی دفترت ، تو هاردِ احساست نگه دارش