با اجازه از جناب مولوی
میکنم پا توی کفش مثنوی
حرف نی را بارها بشنیدهای
در کتاب درسیات هم دیدهای
حال بشنو حرف این غمدیده را
این جراحت جای مرهم دیده را
بشنو از من چون حکایت میکنم
تازه خیلی هم رعایت میکنم
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
مرد و زن هرهر به من خندیدهاند
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
میشود اصلش همه دلبستگیش
من ولی چون دور از اصلم شدم
در میان میوهها شلغم شدم
من به هر جمعیتی نالان شدم
مدتی شاگردِ بقالان شدم
من حدیث راه پرخون میکنم
شاخبازی پیش مجنون میکنم
مرهم این هوش جز بیهوش نیست
راستی بیهوش اصلاً کوش؟ نیست!
در غم من روزها بیگاه شد
هر وزیری آمد استیضاح شد
روزها گر رفت، گو رو، باک نیست
تو بمان، ماندن که وحشتناک نیست
هرکسی در چشم دریا شد کِنِف
میشود از رود بودن منصرف
اینچنین من برکهای تنها شدم
بیخیال راه رفتنها شدم
پس تو هم اصلاً مرا ول کن، رفیق
برکهام، این آب را گل کن، رفیق
تو ز دریایی و دریا میروی
راست باشی تا ثریا میروی
گرچه من را کرده دنیا آش و لاش
بیخیال من، تو اقیانوس باش
در دعاهایت ز من هم یاد کن
با چنین کاری دلم را شاد کن
گرچه محتاج دعا هستیم ما
خود دعاگوی شما هستیم ما
چون که یابد زود پخته حالِ خام
پس سخن کوتاه باید، والسلام
مهر 1390
-همین مطلب در سایت دفتر طنز:
http://www.daftaretanz.com/fa/content/366/default.aspx
پینوشت: با تشکر از ابوذر تمسکی ِ عزیز که باعث ِ سرودن ِ این مثنوی شد :)
سلام.
شعرهاتون رو ورق زدم کمی تا قسمتی. جالب بود. مخصوصا اون که مربوط به شب قدر بود، فوق العاده بود یه جورایی.
موفق و سربلند باشید.
در پناه خدا. شاد زی.
سلام
امیدوارم صاحب ِ اون شعر هم ازش خوشش اومده باشه
متشکر
چه خوب ! تا باشه از این سبب سازی ها !
:)
آفرین
سلام
خوب بود.
آورین - آورین
ممنون - ممنون
خوشمان امد
خیلی ازکاراتون عالیه.خوشبحالتون بااین استعداد معمولا چه کتابهایی میخونید؟مطمعنا مطالعه هم بی تاثیر نبوده.
خیلی ممنون لطف دارید. چه جور کتاب هایی منظورتونه؟ کتب ادبی؟