نویسنده : سعید طلائی
تاریخ : یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۲

زندگی زیباست آن را زشت و نازیبا مکن

فی المثل با باجناقت بی خودی دعوا مکن

داد هر کس برگه ای را تا که امضایش کنی

تا نخواندی خوب آن را کاملا، امضا مکن

هر چه کار امروز داری مانده از دیروز توست

پس محول کار فردا را به پس فردا مکن

گر میسر شد کنی روزی فرار مغزها

قصد هر جا می کنی کن قصد آمریکا مکن

قصد آمریکا اگر کردی بکن اما فقط

روز و شب هی شکوه از وضعیت ویزا مکن

نیمی از اقوام بنده نامشان «مهسا» ست پس

نام دختر خانمت را لطف کن ، مهسا مکن

با کباب برگ، دوغ ناب می چسبد فقط

هیچ وقتی دوغ را تعویض با کولا مکن

گر تو با دروازه بان تک ماندی و آفساید نیست

شوت کن فی الفور هی این پا و یا آن پا مکن

گاه می بینی که مترو جا ندارد، پر شده ست!

زور بی خود هی مزن خود را میانش جا مکن

بی خیال مترو، در ایران وفور نعمت است

با BRT می شود رفت این قدر غوغا مکن

آمدی جانم به قربانت بیا چایی بزن

لم بده اینجا تعارف این قدر با ما مکن

چای اگر جوش است آن را فوت کردن خوب نیست

آب یخ را هم برای گرم کردن ها مکن

نیست آرامش بجز همواره عاشق زیستن

وقت و پول بی زبان را مصرف یوگا مکن

بچه را از دیو ترساندن به دور از مردی است

گر چنین با دیو کردی با دراکولا مکن

فیلم بد از دوستی یا دشمنی داری اگر

توی مجلس لااقل آن فیلم را افشا مکن

گر آسانسور در میان راه ماند و گیر کرد

صبر کن آرام باش و شیون و بلوا مکن

اسکناس نو اگر روزی به دستانت رسید

توی کیف پول خود بگذار آن را تا مکن

تا میان کیف پولت کارت هایت جا شود

هر کجایی بانک بود آنجا حسابی وا مکن

یک حساب پر به از صد تا حساب خالی است

این که معلوم است مثل روز پس حاشا مکن

جمع ده تا صفر صفر است ای پسر جان شک مکن

بی خودی با شک خودت را بیش از این رسوا مکن

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری ست

بی خیال مدرکت شو تکیه بر تقوا مکن

پشت بام منزلت ای دوست جای کولر است

دیش را در معرض دید کسی بر پا مکن

حرف من را گوش کن، این قدر من را دق مده

بعد من هر آنچه خواهی کن ولی حالا مکن...