.

.

.

.

رفع ابهام

آب را در کاسه ی درویش همچون باده کن
تا اذان شد زیر ِ پایش دشت را سجّاده کن
خانه ی ارباب ِ دِه را با کتک از او بگیر
هدیه بر چوپان ِ مسکین ِ رعیّت زاده کن
مردم ِ دیندار ِ مان را اندکی مومن کن و
مردم ِ بی دین و ایمان را کمی آزاده کن
کسری از غم های ِ عالم را اگر دادی به ما
صورت ِ این کسر ِ را با مخرج ِ آن ساده کن

رفع ِ ابهامی کن از حدّی که بر مجنون زدند

گوشه ی چشمی به عاشق های ِ دور افتاده کن


سالها مجنون دعا می کرد لیلی را چنین:
ای خدا ابن السّلامش را کمی دلداده کن
زمستان 89
نظرات 8 + ارسال نظر
مها جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:54 http://moha.blogsky.com

نیم ساعت پیش،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد،
آواز که خواند تازه فهمیدم،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام!

لیلا جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:01 http://zar2.blogsky.com

ای ول دمت گرم این اشعار را خودتون سرودین جدی می گم بسیار اشعار ناب و زیبایی هستن موفق باشید بای

شخصی به نام هیچ کس جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:07 http://nargesch.persianblog.ir

خیلی عالی بود
فقط راستش به نظرم ارتباط اول و آخر شعر کمی نامفهوم بود... شاید توضیحی لازم داره

ممنون. راستش من می خواستم بگویم که کل این دعا ها، زاویه ی دید یک مجنون ِ درست و حسابی است که در بیت ِ آخر او را نشان داده ام
ولی خب شاید روشن نباشد. شاید بهتر باشد که بین ِ بیت ِ آخر و سایر ِ ابیات یک مربع بگذارم

س جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:30

به به عجب وزنی:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن مفتعلن

عجالتاً:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

یک نفر.... یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:44

زیبا بود...
مخصوصا بیت
"رفع ِ ابهامی کن از حدّی که بر مجنون زدند

گوشه ی چشمی به عاشق های ِ دور افتاده کن"


امید وارم همواره زیبا وپر از امید قلم بزنید.

مهتاب صالحی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:34

اصلا منظورتون از بیت ۲ نمیفهمم...چیز خوبی نیست...

شاید به این دلیل است که می خواهید یک معنای ِ دقیق از آن استخراج کنید. شعر است و قاعدتاً باید با عینک ِ هنر و احساس به آن نگریست.
منظورم این است که گاهی معنای یک شعر الزاماً معنای ِ تحت اللفظی اش نیست. معنای یک شعر را باید در بستری از پیچش های ادبی دریافت

ممنون

سعید چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:46

سالها مجنون دعا می کرد لیلی را چنین:
ای خدا ابن السّلامش را کمی دلداده کن

س دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:56

اب السلام یعنی چه؟یعنی پسر سلام؟پس ابن السلام لیلی یعنی پسر سلام ولیلی؟چی میخای بگی تو بیت آخر؟منظورت اینه که مجنون چشمش دنبال ناموس مردم بوده؟آخه چنین آدم چشمچرونی چنین دعاهایی میکنه؟اصلا این آدم دعاهم میکنه؟نکنه میخاستی ویژگی های مثبتو به یه آدم منفی نسبت بدی که ضد ارزشهای جامعه رو به ارزش تبدیل کنی؟حالا واسه ما جنگ نرم راه انداختی؟آب توآسیاب دشمن میریزی؟تازه قبلشم اومده گفته برای مجنون با این کارایی که میکنه نباید حد اجرا میشد.با رای دادگاه دولتی مخالفت میکنی؟واسه من حکم صادر میکنی؟فکر کردی من نمیدونم این وبلاگ وابسته به کجاست؟منتظر عواقب این اشعار فتنه انگیزت باش.فتنه میکنی؟...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد